۱۴۰۱/۴/۱۹، ۰۷:۱۴ صبح
من معتاد ذاتم به این شکل است که همیشه دنبال راه درو ، فرار از واقعیات ، و عدم پذیرش مسؤلیت هایم هستم از این رو احساسات و افکارم دنبال راهی برای تحقق بخشیدن به این اهداف هستند بنابراین هر فکر و احساس من این است که مرامجاب به کاری کرده و آن را برایم عالی و بدون نقص جلوه بدهد که به نفعم است که ان کار را انجام دهم مثل پیره زنی که آن را آرایش کنند و دختری تحویل دهند برایم اینطوری نقش بازی می کند چون احساساتم به عقلم غالب است در این زمان در دام اجبار انجام آن کار افتاده و بدون توجه به عواقب آن، تکرار اشتباه می کنم و بدون هیچ مشورتی آن را اجرایی می کنم به عنوان مثال هم اکنون افکار و احساساتم به من می گوید از کارم استعفاء بدهم و بروم در شهر خودم کاری دست و پا کنم و دلایل موجهی می آورد درصورتیکه هم این کار را چندین سال پیش انجام داده از کار دولتی بیرون آمدم در نتیجه از بیکاری مفلس شده بودم و این نشانه عدم سلامت عقل من است یعنی تکرار اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت