۱۳۹۹/۵/۴، ۱۰:۰۵ صبح
خودکم بینی و گاهی خودبزرگ بینی ، قضاوت ، بدگمانی ، پیش داوری و بسیاری دیگر از نواقص باعث می شود که تصور کنم آنها از من سوءاستفاده میکنند یا مرا وسیله رشد و ترقی خود می دانند?
بااین تصورات باطل همیشه برای ایشان نقشه کشی می کردم و اینگونه عمل کردن هم وقت و هم انرژی مرا می گیرد و همچنین باعث میشود از کار کردن با آنها یا کار کردن برای آنها همیشه ناراضی باشم.?
شاید دلیل آن نداشتن تعادل و افراط و تفریط از جانب من باشد که در بسیاری از موارد به احساس دیگران بی توجه هستم و فقط به خواسته های خود می اندیشم که البته این شیوه رفتاری مرا تنها و منزوی می کند.?
اکنون باید سعی کنم ثبات ( فکری و احساسی ) داشته باشم ، خواست دیگران را در نظر بگیرم ، برای آنها احترام قایل شوم و افکارشان را محترم شمارم.?
اینگونه عمل کردن باعث میشود که از زندگی لذت بیشتری ببرم و باعث آزار دیگران نیز نشوم.?
سوال می گوید?تمام احساسات که برایتان می آید همه را تراز و ریشه یابی کنید و آنها را غربال کنید چون بخشی از آن احساسات اشتباه و بخشی درست است و آن بخشی که غلط است از ذهن بیرون کنید و احساس خوب را جایگزین آنها ( احساسات غلط ) کنید ?
سوال می گوید ?در بین جمعی که هستی قانونمندی آنها را رعایت کن و کسی که برای تو کاری انجام می دهد ممنون او باش و اینگونه سطح توقعات خود را پایین بیاور?
در نتیجه?
کم کاری ، مظلومنمایی ، سوءاستفاده و قضاوت می کردم - در روابط کاری باید توقع نداشته باشم که همه از من راضی باشند چون شخصیت ما با هم متفاوت است - انتظار رضایت همگانی از من حماقت است - در کار باید هدف خود را در نظر داشته باشم.?
منظور این سوال این است?که علاقه خود را پیدا کنم و هدف از این علاقه ها را برای خود مشخص کنم.?
ادغام احساسات کاری با روابط دوستانه باعث می شود از همکاران و کسانی که با آنها کار میکنم انتظار و گله داشته باشم و با پیدا کردن همکار جدید قید همکار قدیمی را بزنم.?
مقایسه باعث همه مشکلات من معتاد است - قضاوت نیز یکی از دلایل نارضایتی من معتاد است - اعتقاد و انگیزه های ناسالم باعث می شود با افرادی که با آنها یا برای آنها کار میکنم رابطه حسنه ای نداشته باشم ?
درک نکردن همکاران و کارفرمایان باعث بروز اشکال در روابط با آنها می شود?
احساسات ناسالم من ( فکر میکنم کارم درست است ) باعث مشکل می شود
بااین تصورات باطل همیشه برای ایشان نقشه کشی می کردم و اینگونه عمل کردن هم وقت و هم انرژی مرا می گیرد و همچنین باعث میشود از کار کردن با آنها یا کار کردن برای آنها همیشه ناراضی باشم.?
شاید دلیل آن نداشتن تعادل و افراط و تفریط از جانب من باشد که در بسیاری از موارد به احساس دیگران بی توجه هستم و فقط به خواسته های خود می اندیشم که البته این شیوه رفتاری مرا تنها و منزوی می کند.?
اکنون باید سعی کنم ثبات ( فکری و احساسی ) داشته باشم ، خواست دیگران را در نظر بگیرم ، برای آنها احترام قایل شوم و افکارشان را محترم شمارم.?
اینگونه عمل کردن باعث میشود که از زندگی لذت بیشتری ببرم و باعث آزار دیگران نیز نشوم.?
سوال می گوید?تمام احساسات که برایتان می آید همه را تراز و ریشه یابی کنید و آنها را غربال کنید چون بخشی از آن احساسات اشتباه و بخشی درست است و آن بخشی که غلط است از ذهن بیرون کنید و احساس خوب را جایگزین آنها ( احساسات غلط ) کنید ?
سوال می گوید ?در بین جمعی که هستی قانونمندی آنها را رعایت کن و کسی که برای تو کاری انجام می دهد ممنون او باش و اینگونه سطح توقعات خود را پایین بیاور?
در نتیجه?
کم کاری ، مظلومنمایی ، سوءاستفاده و قضاوت می کردم - در روابط کاری باید توقع نداشته باشم که همه از من راضی باشند چون شخصیت ما با هم متفاوت است - انتظار رضایت همگانی از من حماقت است - در کار باید هدف خود را در نظر داشته باشم.?
منظور این سوال این است?که علاقه خود را پیدا کنم و هدف از این علاقه ها را برای خود مشخص کنم.?
ادغام احساسات کاری با روابط دوستانه باعث می شود از همکاران و کسانی که با آنها کار میکنم انتظار و گله داشته باشم و با پیدا کردن همکار جدید قید همکار قدیمی را بزنم.?
مقایسه باعث همه مشکلات من معتاد است - قضاوت نیز یکی از دلایل نارضایتی من معتاد است - اعتقاد و انگیزه های ناسالم باعث می شود با افرادی که با آنها یا برای آنها کار میکنم رابطه حسنه ای نداشته باشم ?
درک نکردن همکاران و کارفرمایان باعث بروز اشکال در روابط با آنها می شود?
احساسات ناسالم من ( فکر میکنم کارم درست است ) باعث مشکل می شود