۱۴۰۰/۹/۹، ۰۷:۲۷ صبح
مقایسه کردن و قضاوت همیشه در کار به من لطمه زده
همیشه فکر می کردم که من بهترینم
همه اشتباه می کنن
مسیرهای پیشرفت تو حرفه من غلطه
یعنی چی که اینطوری هست، باید اونطوری باشه که من می گم، حالا که اینطوری نیست، منم قبول نمی کنم
بعد از رقابت عقب می کشیدم
بعد دیگران ازم جلو می زدن
و من رنجش می گرفتم
قوانین بازی رو قبول نداشتم
قادر به تغییر قوانین بازی و رقابت هم نبودم
ابعد این نوع قوانین رو به سخره می گرفتم
بعد ترس میومد سراغم
ترس از جا موندن
بعد خودخوری می کردم
پشت سر بقیه غیبت می کردم و مسخرشون می کردم
بعد هم قضاوتشون می کردم که سواد ندارن و چیزی بارشون نیستم
چرخه باطلی که منو دچار مثلث خودمشغولی می کرد
و برای خفه کردن اینهمه احساساتی که در من بوجود میومد مصرف می کردم
همیشه فکر می کردم که من بهترینم
همه اشتباه می کنن
مسیرهای پیشرفت تو حرفه من غلطه
یعنی چی که اینطوری هست، باید اونطوری باشه که من می گم، حالا که اینطوری نیست، منم قبول نمی کنم
بعد از رقابت عقب می کشیدم
بعد دیگران ازم جلو می زدن
و من رنجش می گرفتم
قوانین بازی رو قبول نداشتم
قادر به تغییر قوانین بازی و رقابت هم نبودم
ابعد این نوع قوانین رو به سخره می گرفتم
بعد ترس میومد سراغم
ترس از جا موندن
بعد خودخوری می کردم
پشت سر بقیه غیبت می کردم و مسخرشون می کردم
بعد هم قضاوتشون می کردم که سواد ندارن و چیزی بارشون نیستم
چرخه باطلی که منو دچار مثلث خودمشغولی می کرد
و برای خفه کردن اینهمه احساساتی که در من بوجود میومد مصرف می کردم