من بعد از ترک تازه دیدم که مشکلاتی دارم که اصلا قابل تحمل نیستند و قضیه ورای مصرف و ترک و مواد هست.
با اینکه پاک بودم ،خیلی آشفته بودم ،بهم ریخته بودم ،همه چی و زندگیم داشت از هم میپاشید.
دنیا روو سرم داشت خراب میشد ،نمیتونستم با مسائل کنار بیام، ولی چیزی ک در چهرهی همدردانم میدیدم آرامش درونی بود که با وجود مشکلات و درد و رنج و... چقدر آروم و روحانی و معنوی هستند و انگار ک شکلی از خداوند بودند خیلی برایم عجیب بود ..
همه هم از کارکرد قدم و فقط قدم و قدم و قدم میگفتند.
ولی من بعد از مرخص شدن از کمپ بیشتر بهم ریختم و وضعیت زندگیم و خواب و خورد وخوراکم و رفتارم و اخلاق و... کلا وضعیت افتضاحی بود ک....
و زمانی ک راهنمایم رو عوض کردم هم روز شادی بود ک راهنمایی آگاهانه انتخاب کردم و همان شب بدترین اتفاق کل عمرم را تجربه کردم و با راهنما در میان گذاشتم و در حین حل و فصل مشکل ب روال قانونی بودم ، در این حین راهنمایم گفت کارکرد قدم رو شروع کن و من با دردهایی که غیر قابل توصیف هست قدم ها رو کار میکردم، وهر سوالی که مینوشتم واقعا ب مغز استخوانم رسوخ میکرد و ...
با اینکه پاک بودم ،خیلی آشفته بودم ،بهم ریخته بودم ،همه چی و زندگیم داشت از هم میپاشید.
دنیا روو سرم داشت خراب میشد ،نمیتونستم با مسائل کنار بیام، ولی چیزی ک در چهرهی همدردانم میدیدم آرامش درونی بود که با وجود مشکلات و درد و رنج و... چقدر آروم و روحانی و معنوی هستند و انگار ک شکلی از خداوند بودند خیلی برایم عجیب بود ..
همه هم از کارکرد قدم و فقط قدم و قدم و قدم میگفتند.
ولی من بعد از مرخص شدن از کمپ بیشتر بهم ریختم و وضعیت زندگیم و خواب و خورد وخوراکم و رفتارم و اخلاق و... کلا وضعیت افتضاحی بود ک....
و زمانی ک راهنمایم رو عوض کردم هم روز شادی بود ک راهنمایی آگاهانه انتخاب کردم و همان شب بدترین اتفاق کل عمرم را تجربه کردم و با راهنما در میان گذاشتم و در حین حل و فصل مشکل ب روال قانونی بودم ، در این حین راهنمایم گفت کارکرد قدم رو شروع کن و من با دردهایی که غیر قابل توصیف هست قدم ها رو کار میکردم، وهر سوالی که مینوشتم واقعا ب مغز استخوانم رسوخ میکرد و ...