امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خانواده
#1
خانواده
روابطمان با خانواده هایمان می تواند برخی از بزرگترین چالش های ما را در بر داشته باشد. در رابطه با خانواده هایمان, هرگز تنها یك سری احساسات بخصوص وجود ندارند .برخی اوقات كودكیمان را فقط از پشت عینك خوش بینی می بینیم و در اوقات دیگری فراموش می كنیم چه لذتها و ارزشهایی در كودكی مان وجود داشته است. از هر نظر كه به آن نگاه كنیم عبور از فهرست زخم های واقعی یا واهی كودكیمان میتواند دشوار باشد. روابط با خانواده ها, چه آنها در زندگی کنونی مان باشند و چه نباشند ,برای اکثرمان ازحیاتی ترین مسائل می باشند.
اگر روابط ادامه داری با خانواده هایمان داشته باشیم, شاید نتوانیم تا قدم نهم صبر کنیم تا بتوانیم به دشواری های چنین روابطی بپردازیم. هربار که چنین دشواری هایی را تجربه می کنیم, به عواقب اعمال و همچنین عواقب بهبودی مان ,تفکر می کنیم و این مهم نیست که آیا رسمأ ازخانوادۀ خود جبران خسارت نموده ایم یا خیر.
جبران خسارت یعنی تغییر, و دربهبودی روابطمان با خانواده هایمان مطمئنأ تغییر خواهند نمود. برخی از ما تصمیم می گیریم بین خود و خانواده هایمان فاصله های جدیدی بوجود آوریم. یکی از اعضا به خاطرآورد که مجبور شده بود برای مدت محدودی, محل زندگیش را به مکانی دور از خانواده اش تغییر دهد: " اعضای خانواده ام افراد خوبی بودند اما من باید خود واقعی ام را میافتم و این کار درمحیط خانواده ام امکان پذیر نبود". یکی دیگر از اعضا متوجه شد که برای او جبران خسارت به مفهوم این بود که دیگر آزار و اذیت شدن را تحمل نکند. او احساس کرد که بالاخره می توانست خود را از یک خانوادۀ مخرب دور نماید .
ازطرف دیگر, همچنانکه بهبود پیدا می کنیم, بسیاری از ما خواستا ر داشتن روابط نزدیکتری با خانواده هایمان می گردیم. ما از مصاحبت خانواده هایمان لذت می بریم و می دانیم که توانایی در حضورداشتن و به نوعی سالم درمسائل سهیم بودن و همچنین عضو مسئولی از خانواده بودن, پاداشهای مختص بخود را به همراه خواهد داشت .
آنچه راجع به عضویت درNA یاد می گیریم, می تواند درخانواده هایمان نیز کاربرد داشته باشد. هنگامی که با یک فکر باز و تمایل برای درخدمت بودن, حاضر می شویم, پاداشهای حاصله می توانند بسیار فراتر از تلاشهایمان باشند .
برخی اوقات چنین پاداشهایی درنتیجۀ پیدا کردن عشق و روابطی سازنده با آنهایی که برایمان اهمیت دارند, حاصل می گردد. حتی اگر پاداشهای حاصله را بلافاصله تجربه نکنیم, می توانیم آنها را به مرور زمان مشاهده کنیم. ما به خاطرایجاد واکنش در دیگران, رفتار خود را تغییر نمی دهیم بلکه این کار را انجام می دهیم تا روابطمان با خودمان ,با نیروی برترمان و همچنین دنیای اطرافمان تغییر کند. همچنانکه یادمی گیریم بدون خشم, بدون رنجش یا ترس حضور داشته باشیم, چنان بلوغ عاطفی را تجربه می کنیم که ممکن است هرگز انتظار آن را نداشته باشیم .
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9
#2
من همیشه در خانواده با توقع رفتار می‌کردم و توقع داشتم که آنها مسائل من را حل کنند در یک هاله ای از توقف و عدم استقلال نیازهای خودم را به آنها نسبت میدادم که بخش اعظمی از اشکالات زندگی‌ام را و حتی بعضی مواقع بیماری اعتیاد را به آنها نسبت میدادم همیشه فکر می کردم که اگر من مشکل دارم مقصر خانواده هستند در طی مسیر قدم ها متوجه شدم که بیماری من از همان کودکی باعث شده که نتوانم رابطه خوبی با خانوادم داشته باشم و این موضوع به مرور زمان برای من یک حالت تدافعی در مقابل خانواده ایجاد کرده بود از آنها سوء استفاده می‌کردم و به جای کمک کردن به آنها همیشه برای خانواده مشکل درست میکردم امروز هم در بهبودی دست از این توقعات بر نداشتم و فکر می کنم چون مواد مخدر مصرف نمی کنم و دنبال بهبودی هستم آنها باید قدر مرا بیشتر بدانند در نهایت متوجه شدم که گرم ترین و با ثبات ترین کانون برای من خانواده است و اگر دست از توقعات غیر واقع گرایانه خود بردارم می توانم رابطه سالمی با آنها داشته باشم از زندگیم لذت ببرم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، admin.a ، ناظر9
#3
در روابطم با خانواده در چرخه معیوب توقع گیر کرده ام – دلیل ان توقع و حق به جانبی و اینکه ظاهرا زورم به انها می رسد و این باور که انها وظیف دارند به من سرویس بدهند – اما امروز به خانواده اعتماد دارم و در رشدشان مشارکت می کنم. دست و پا می زنم – تغییرنمی کنم -فرار قهرو غیبت می کنم – رنجش می گیرم – توقع دارم و خود ازاری و ازار انها
حق به جانبی – عدم استقلال و خود کفایی – موقعیت نشناسی – احساس تفاوت – سواستفاده –

در روابطم با خانواده که گرم ترین کانون روابط من است به علت احساسات منفی و تکرار نکردن اصول روحانی – از خود گذشتگی نداشتن در چرخه معیوب قرار گرفته ام – که روابطم را در خانواده خراب کرده است -
یعنی در یک سری رفتارهای منفی و ضعف های اخلتاقی گیر کرده ام و انها را دائما تکرار می کنم و تغییر نمی کنم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، admin.a ، Rezamo ، ناظر9
#4
سلام من در خانواده همیشه می گفتم چرا  چرا خانواده بهم اهمیت نمی دهد چرا خانواده بامن مهربان نیست چرا برای من شرایط محیا نمی کنند که من کنترلی مصرف کنم چرا پول توجیب من نمی گزارند که من کارتون خوابی نکنم چرااین قدر بهم گیر می دهند پدر ومادرم مرا دوست ندارند
پاسخ
 سپاس شده توسط admin.a ، Rezamo ، ناظر9 ، حـمـیـد
#5
رها نمودن رفتارهای قدیمی با خانواده هایمان می تواند برایمان دشوار باشد, بخصوص زمانی که چنین رفتارهایی به
نفعمان باشند. برخی اوقات خدمت در انجمن باعث می شود بخشی از الگوهای رفتاری خود درمحیط خانواده مان را
به نمایش بگذاریم و شاید متوجه شویم که همان نقش هایی را که درزندگی بیرونی خود ایفا می کردیم, اکنون در
انجمن ایفا می کنیم. مثلأ یا قربانی بوده و یا نجات دهنده می شویم و یا شروع کنندۀ بحث و جدل بوده و یا نقش میانجی
را بازی می کنیم. این رفتارها می توانند دربرخی موارد مثبت و در موارد دیگر منفی باشند. اما وقتی قادرمی شویم
این الگوهای رفتاری را دریک بخش از زندگی خود شناسایی کنیم, خواهیم توانست رفتار خود را در تمام مراحل
زندگی تغییر دهیم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد
#6
=یکی از اعضای انجمن که درکودکی توسط پدر و مادرش اذیت شده بود, پس از سالها بهبودی خود را درشرایطی
یافت که مجبور بود از آنها مراقبت کند. او می گفت: "اخیرأ به وضوح می توان دید که آنها تا چه حد انسان و آسیب
پذیر می باشند. وقتی پدرم مرا به جا نمی اورد احساساتم جریحه دار می شوند اما درنهایت این مهم نیست چرا که من پدرم را کاملأ می شناسم". بعضی از دشوارترین لحظه هایمان حاوی مرحمی برای زخمهای عمیق و دردناک مان
می باشند. در بهبودی, دربسیاری از اوقات وقتی که به دنبال چیز خاصی, غیر از کار درست بعدی نیستیم, پاداش مانرا دریافت می کنیم.
پاک زیستن
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، آریا داریوش


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان