امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خود خوشنودی
#1
خود خوشنودی
خودخوشنودی واژه ایست که همه مان باید مراقب آن باشیم. این حالت خود را به طرقی مختلف و درزمان هایی متفاوت نشان می دهد. مهمتر از همه, آنچه که ما راجع به خودخوشنودی می دانیم آن است که به ندرت متوجه می شویم بدان دچار شده ایم .به عبارتی, تا زمانی که خودمان خودخوشنودی را تجربه نکرده ایم ,هرگونه صحبتی راجع به آن بیهوده خواهد بود چرا که ما همیشه فکر می کنیم دچار آن نخواهیم شد. اکثر ما متوجه خودخوشنودی خود نخواهیم شد مگر تا زمانی که دچار آن گشته و بواسطۀ آن درد بکشیم. ممکن است تازمانیکه با دست آویز خود دست بگریبان نشده ایم, حتی از داشتن آن آگاه نباشیم. دست آویز می تواند باعث تعجب ما گردد و اصلأ مانند آنچه که انتظارش را داشتیم, نباشد. برخی از ما با کارکرد دوازده قدم دچار احساس غرور و خودخوشنودی می شویم. بعضی دیگر از ما تحت شرایط دشوار امید خود را ازدست می دهیم. برخی از ما طی مشارکت مان اذعان کردیم که با خوب بودن شرایط مان زندگی برایمان دشوارگشت .زندگی هایمان بهتر می شوند و ما فکر می کنیم, " خیلی خوب من دیگر بهبود پیدا کردم". خودخوشنودی چیزی بین احساس درماندگی و شورواشتیاق است و با داشتنش نه تنها خطر آن وجود دارد که آنچه را که داریم ازدست بدهیم ,بلکه فرصت بهتر شدن را نیز ازدست می دهیم. با ندیدن امیدی که پیش روی ما قراردارد, ترسی را که درپشت مان می پلکد نیز نمی بینیم. به جای اینکه از درماندگی به سمت شورو اشتیاق حرکت کنیم, ازدرماندگی به سمت خودخوشنودی حرکت می کنیم. این ممکن است از آنچه که داشتیم بهتر باشد اما ما هنوز داریم درحق خودمان کوتاهی می کنیم .
داستان های خودخوشنودی ما مشابه یکدیگر هستند. خود را درکار یا عبادت یا فعالیت دیگری غرق می کنیم, تصور می کنیم NA به نوعی از رشدمان جلوگیری کرده و یا آن را محدود می نماید, یا اینکه ما فرای این بهبودی رشد کرده ایم. سپس راهنمای خود را ازدست می دهیم و یا محل زندگی خود را تغییر می دهیم و دیگر هرگز به برنامه وصل نمی شویم. برخی اوقات این فرایند به تدریج اتفاق می افتد: از دوستان خود فاصله می گیریم, دیگر به جلسه نمی رویم, به شدت درگیر کارمان می شویم یا شروع می کنیم به رنجش گرفتن ازدیگران. کم کم دیگر روی بهبودی مان وقت نمی گذاریم و اجازه می دهیم بیماریمان کنترل امور را به دست بگیرد. می توانیم به خاطر یک تصور باطل همه چیز را از دست بدهیم. تصور اینکه دیگر نیازی به مراقبت از بهبودیمان نداریم )حضور درجلسات, کارکرد قدمها یا ارتباط با راهنما و رهجو(, می تواند ما را به جاهایی قابل پیش بینی هدایت کند. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: " بواسطۀ شغلم دائمأ در سفر بودم و جلسه رفتن دیگر مسئلۀ مهمی به نظرنمی آمد". ما نمی توانیم ببینیم اعتیاد چطور بررویمان اثر می گذارد, بخصوص زمانی که تخریب هایمان ظاهری متفاوت نسبت به گذشته داشته باشند. امکان این وجود دارد که دراین برنامه خودمان را بخوابانیم اما فکر کنیم هنوز بیدارهستیم. آن ابزار زندگی که در بهبودی میاموزیم می توانند بخشی از ساختار انکارمان باشند .شاید هرکسی که دچار چنین شرایطی شد لغزش نکند اما به نظر می آید تقریبأ همۀ کسانی که بعد ازمدتی پاکی لغزش کرده اند ,چنین شرایطی را دربهبودی تجربه کرده اند.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#2
تشخیص این موضوع که دیگر به جلسه رفتن ارتباط با راهنما و کار کردن روی قدم ها برایم کافی است و یا من نیازی به مرتب رفتن به جلسات ندارم باعث این موضوع خود خوشنودی می شود و مرا از هدف اصلی دور می کند .تعداد زیادی از اعضا را دیدم که پس از مدتی یا دچار لغزش شدن یا با آشفتگی کامل به جلسات بازگشتند و همگی روی نکته مشترک بودند که دچار خود خوشنودی و خود راهنمایی شده بودن و احساس می کردن که درست و غلط را بلد هستند
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#3
بزرگداشت ها و رویدادهای انجمن می توانند ما را از خودخوشنودی بیرون بیاورند و بسیاری از اعضا متوجه می شوند که یک همایش خوب یا حضوردریک اردوی بهبودی می تواند حس سپاسگزاری را مجددأ درایشان به جریان بیاندازد. گرامیداشت سالگرد پاکی معتادی که برایش اهمیت قائلیم به ما یادآوری می کند, اینکه هنوز در انجمن حضور داریم خود یک معجزه است. تحت شرایطی که داشتن تمایل به تنهایی نمی تواند ما را به جلسه برساند, داشتن خدمت این کار را برایمان انجام می دهد. مشارکت با یک تازه وارد ما را از نگرانی هایمان بیرون می آورد. به همین ترتیب رساندن پیام به ما یادآوری می کند که پیامی برای رساندن داریم. برخی اوقات لازم است که نسبت به احساسات کنونی خویش صداقت داشته باشیم و نگذاریم علم باینکه ما دارای بالاترین مقطع پاکی در جلسه هستیم, باعث شود نتوانیم راجع به حال بدی مان و یا داشتن وسوسۀ مصرف, مشارکت کنیم. حتی زمانی که تمایل نداریم, می دانیم که باید چه بکنیم : اگر حس خودخوشنودی دارید, به جلسه بیایید و روی صندلی بنشیند. پیام در انتظار شماست.
پاسخ
#4
خطر لغزش با بالا رفتن مقطع پاکی خاتمه پیدا نمی کند. یکی از اعضا با مقطع پاکی چندین سال, چنین مشارکت کرد:
"حتی امروز هم سعی می کنم خودم را متقاعد کنم که نیازی به این برنامه ندارم. اکثر مشکلات من به خودمحوری و
ناپختگی ام مربوط می شوند و من می خواهم آنها را از اعتیادم جدا کنم. با خودم فکر می کنم: تو دیگر مسن تری و
بالغ و با خردی. معتادان حقیقی نمی توانند این همه سال پاک بمانند. مقطع پاکی خودم برایم دست آویزی می شود".
برخی ازما از داشتن آرامش یا خرسندی ترس داریم مبادا آن ظاهر خوبی نداشته باشد و منجر به خودخوشنودی شود.
اگر چیزی نمانده باشد که بخواهیم با آن مقابله کنیم, آیا چیزی باقی خواهد ماند که بخواهیم درراستای رسیدن بدان
تکاپو کنیم؟ می توانیم بدون آنکه توقف کنیم, از سرعت مان بکاهیم. یادمی گیریم رضایت داشته و درعین حال
خودخوشنود نباشیم می توانیم در زندگی مان, هرآنطور که هست, خوشحال باشیم و هنوز به انجام اصول پایه مان –
ادامه دهیم.
پاسخ
#5
تفکردرمورد بهبودی هرگز به اندازۀ از جا برخاستن و اقدام به عمل داشتن, مؤثر نخواهد بود, به خصوص زمانی که تمایلی به اقدام به عمل نداشته باشیم. زمانی که اقدامات مان برایمان کار نمی کنند, ازادامۀ آن خودداری می کنیم.ولیکن وقتی آنها نصفه نیمه برایمان کارمی کنند, بدانها ادامه می دهیم حتی اگر چنین کاری توأم با ناراحتی باشد. دلیل چنین کاری اینست که به آن عادت کرده ایم. برخی اوقات چنین بنظرمی رسد که هرچه مقطع پاکی مان بالاترمی رودتمایل مان کمتر می شود. تحت چنین شرایطی ممکن است مجبورشویم مانند روزهای اول بهبودی عمل کنیم و باوسوسه های مان مقابله کرده و خود را مجبور به کارهایی که می دانیم درست هستند, نماییم.بزرگداشت ها و رویدادهای انجمن می توانند ما را از خودخوشنودی بیرون بیاورند.

_پاک زیستن_
پاسخ
 سپاس شده توسط حوریا ___Bu ، ناظر9 ، حـمـیـد


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان