امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 10 : احساسات و افکار من قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه
#1
سوال 10 : احساسات و افکار من قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم چه بوده اند ؟
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، محمدمهدی ۱۲
#2
اولین احساس و افکار من قبل از اینکه بدانم و اگاهی کامل داشته باشم و به وسوسه جواب دادم . مصرف مواد مخدر و ا نواع مشروبات الکلی و سیگار که به وسوسه
هایم جواب مثبت دادم . دقیقا لحظه ای که افکار من میداند این یک اشتباه است ولی وسوسه انقدر پر قدرت ظاهر میشود که از روی خود محوری و ترس با اینکه
نتیجه کاملا مشخص است جواب میدهد .
حالات وسوسه یک حالت توهم است که وسوسه را مثبت نشان میدهد ولی افکار واحساسات تابع بیماری دست به هر کاری میزند و اجازه نمیدهد به افکار واحساسات حقیقی و مثبت دست پیدا کنیم .....
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، محمدمهدی ۱۲
#3
افکار و احساسات من مواقعی که وسوسه چیزی دارم  و حتی وسوسه است واز نتیجه ان آگاه دارم به سه صورت ظاهر می شود
1- احساس بر خلاف افکار می گوید -2-افکار بر احساس پیروز می شود 3- افکار و احساسات هردو یک چیز را می گوید ( لغزش)
مثال : وقتی وسوسه ایجاد یک رابطه ناسالم یا مصرف مواد مخدر را دارم در مرحله اول احساسم بر خلاف افکارم می گوید و می گوید که به راهنما زنگ بزن از شرایط خارج می شوم و احساسم را می گویم و افکارم ارام می شود
در مرحله دوم افکارم بر احساسم پیروز می شود و به راهنما زنگ نمی زنم مشارکت نمی کنم اتفاقی نمی افتد اما وسوسه در من می ماند و در واقع پیش زمینه ای است برای مرحله سوم و در مرحله سوم افکار و احساس هر دو یک چیز را می گوید افکار انتخابی و احساس لذت جویانه من را مجبور به ایجاد رابطه و یا مصرف می کند و در این مرحله است که لغزش اتفاق می افتد
پیام سوال : قسمت دیگری از نداشتن سلامت عقل این است که ما یک کار اشتباه را بارها و بارها تکرار می کنیم حتی مواقعی که کاملا از نتایج ان اگاه هستیم
و در ان زمان افکار من طریقه خاصی را دنبال می کند و و همه چیز را انکار می کنم (مثلا دلتنگی برای یک رابطه قدیمی پیدا میکنیم و ان قدر درد و رنج پیدا می کنیم و این سه مرحله را تکرار می کنیم و نهایتا ایجاد مجدد رابطه را لازم می بینیم و به خود مجوز مصرف را می دهیم )
بزرگترین نشانه نداشتن سلامت عقل ما همان وسوسه مصرف است که با توجه به تمام دردها
بدبختی ها و عجز ها تجربه های درد اور و حتی اگاهی از نتیجه ان عمل یا مصرف مواد مخدر بازهم وسوسه شدید داریم و همه این علائم را نادیده می گیریم  
پاسخ
 سپاس شده توسط Saghar d ، حـمـیـد ، admin.a ، ssaeedg ، محمدمهدی ۱۲
#4
همانطوریکه میدانیم وسوسه ، میل مجدد به تکرار یک لذت منفی است که در ذهن ما نقش بسته ، یا اینکه تجربه یک لذت منفی جدید که با افکارمان به آن بهاء میدهیم ، علیرغم اینکه میدانیم پیامدش برای ما ندامت است . . . . ، اما حقیقتاً بر اساس چه معیاری اقدام به عمل از روی وسوسه ای میکنیم در حالیکه به مضرات و حال خرابیهای آن واقفیم ، چرا به وسوسه ای عمل میکنیم که میدانیم پشیمانی و هزینه در پی دارد .

اگر خاطرمان باشد یکی از ابعاد بیماری ما احساسی می باشد ، یعنی قوه ای که در احساسات ما نهفته است نسبت به دیگران فعالتر و حساستر است ، بنابراین وقتی احساسات ما تحریک میشوند مثل سیلی می ماند که به خروش می آید و این سیل از مجاریهای عصب حسی به ذهن و فکر ما منتقل میشود ، در آنجا اتفاقی که میافتد این است که بعلت عدم توانایی های عقلانی و عدم شناخت ودرکل نداشتن سلامت عقل بجای اینکه آب روی آتش بریزیم برعکس به این جریان توسط افکارمان پروبال میدهیم ، یعنی اینکه خروش احساسات را بجای اینکه مدیریت کنیم تا به بیرون از خودمان هدایت کنیم ، بر عکس به آن بهاء میدهیم در واقع بجای آب بنزین روی آتش میریزیم یعنی با افکارمان بدتر این احساسها را تحریک میکنیم و با تصویرسازیهای ذهنی اغوا کننده ، طعم لذت و عطش دستیابی به آن وسوسه و لذت را درخود شعله ورتر میکنیم و در حقیقت سیل خروشان حسها و لذایذ منفی را به یک سونامی ویرانگر مبدل میسازیم ، بدیهیست در چنین شرایطی جزء تسلیم در مقابل وسوسه ها دیگر کاری از دستمان برنمی آید و آگاهی ما از پیامدهای منفی آن وسوسه عملاً کارگشا نمیباشد
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، admin.a ، ssaeedg ، محمدمهدی ۱۲
#5
احساس لذت و امنیت . چون هر کاری و هر چیزی که به من لذت بدهد وسوسه میشوم به خاطر همینه که کارهایی که دوست ندارم اصلا انجام نمیدهم . و افکارم من را وارد انکار میکند و اجازه دیدن واقعیتها را نمیدهد و اصطلاحا دیدگاهم تونلی میشود و هیچ چیز و هیچ کس را که با این کار اشتباه چه بلایی به سرشان میاید حتی خودم را بی اهمیت جلوه میدهد و شاید همه چیز را وارونه ، مثل مصرف مواد که به من احساس امنیت میداد چون همه نزدیکانم با آن مخالف بودند جز افکارم که به من مسیر اشتباه میداد ....
پاسخ
 سپاس شده توسط admin.a ، محمدمهدی ۱۲ ، ناظر9
#6
من اول عمل میکردم و بعد فکر میکردم.
باید بین فکر و عمل اندیشه کرد.

احساس نیاز و افتادن در چرخه‌ی وسوسه که معلوم نیس ب کجا پیش ببرد...
پاسخ
 سپاس شده توسط admin.a ، محمدمهدی ۱۲ ، ناظر9
#7
اولا باید بدانم که احساسات من زیر مجموعه افکار من و برعکس افکار من زیر مجموعه احساسات من می باشد یعنی در شرایط متفاوت و مانند یک دایره است.

من برای اینکه احساسی برخورد نکنم همیشه باید فکرم را از فیلتر عقل عبور دهم ( فکری که از فیلتر عقل بگذرد درست و فکری که از فیلتر احساس بگذرد نادرست و غلط است )..

من انسانی بیمار و دارای وسوسه و اجبار هستم و به دلیل عادات بیمارگونه ای که در زندگیم داشته ام ذهنم شرطی و در مقابل نواقص و احساسات عاجزم و اکثر مواقع با وجود آگاهی که نسبت نواقص و کارهای غلطم همچون ( دروغگویی - دزدی - تهمت - شهوت رانی و ..) دارم اما تا احساسی می شوم نسبت به انجام آنها وسوسه می شوم با وجود اینکه نسبت به عواقب و خطرات انجام آنها آگاهی دارم و آنهم به دلیل وسوسه و اجباری است که در وجودم نهفته است ( اینهم یکی از نشانه های نداشتن سلامت عقل در من است )..
بنابراین هر زمانکه من احساس کردم باید کاری را انکار یا در بیان آن ترس و دلشوره داشتم آن زمان در معرض وسوسه و اجبار قرار گرفته ام و باید سریعا آنرا مشارکت کنم تا به اجبار تبدیل نشود. ریشه تمام اینها در لذت طلبی و بیماری من است.

برای اینکه بتوانم بر این موضوع غلبه کنم باید آگاهیم را نسبت به نواقص و عواقب آن بالا ببرم ، قدم هایم را خوب کار کنم ، جلساتم را مرتب بروم ، قدم یک را در زندگیم جاری کنم ، همیشه با راهنمایم در ارتباط و احساساتم را مشارکت کنم.

من باید خودم را چنان قوی کنم که بتوانم افکار و احساساتم را  مدیریت کنم و اینکه فاصله بین احساس و افکار تا عمل را با مشورت پر کنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط محمدمهدی ۱۲ ، ناظر9
#8
زمانیکه من در شرایط عمل انجام شده قرار بگیرم مطمئنا اصول برنامه برام کارایی نداره و احساساتی چون بی تفاوتی و بی حوصلگی، خشم و نفرت و یا احساس ترحم و دلسوزی و ....

افکارم علیرغم آگاهی که دارم و می دونم کاری رو که میخوام انجام بدم اشتباهه باز هم راه خودشو دنبال می کنه با این تصور که اینبار فرق می کنه با سری قبل یا این جنس فرق داره و یا اینکه این فرد متفاوته و ....

تجربیات خودم
روابط پی در پی
نسیه دادن به افراد بدحساب که تکرار مکررات بوده
ضمانت های وام دیگران با اینکه بارها مجبور شدم معوقات نفرات قبل رو بپردازم.

با تراز گرفتن از خودم متوجه شده ام حس تایید طلبی منو وادار به تکرار می کنه.

یک حس نیاز هم در مصرف قرص بهم دست داد که فکرم برنامه شو کارگردانی کرد و به لغزش منتهی شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9
#9
همانطوریکه میدانیم وسوسه ، میل مجدد به تکرار یک لذت منفی است که در ذهن ما نقش بسته ، یا اینکه تجربه یک لذت منفی جدید که با افکارمان به آن بهاء میدهیم  ، علیرغم اینکه میدانیم پیامدش برای ما ندامت است . . . . ، اما حقیقتاً بر اساس چه معیاری اقدام به عمل از روی وسوسه ای میکنیم در حالیکه به مضرات و حال خرابیهای آن واقفیم ، چرا به وسوسه ای عمل میکنیم که میدانیم پشیمانی و هزینه در پی دارد .
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، mehdi9666
#10
خدارا شکر بخاطر همه چیزش و‌امر وز هم پاک بودم من بیماری به اسم اعتیاد دارم خودم هم نمی دانم. که آیا ارثی بوده آیا از شگم مادر با من بوده که از بجگی بدن من الژی داشت و سلامت عقل در من کامل نبود چون اگر من سلامت عقل داشتم به طرف مصرف مواد مخدر نمی رفتم بخاطر اینکه خلهای وجود من خا لی از یک انرژی بود با اولین مصرف مواد وجود من به یک آرامش خاصی دست داد تا اینکه اجبار به مصرف شدم و سلامت عقل نداشتم وبیماریم فعال شد عقل من مصرف را تاید می کرد واز آن احساس لذت در بدنم پدید آورد
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر6 ، ناظر9 ، mehdi9666
#11
احساس گناه،ترس،حس حقارت ،پشیمانی


وقتی وسوسه میاد سراغم
دروحله ی اول سعی میکنم با راهنمام درمیون بگذارم و اقرار کنم ...چون راهنما باطبع من اشنایی داره در نتیجه بهتر جواب میده حالا هر وسوسه ای ک باشه..

اگر راهنما در دسترس نبود
با یه دوست همدرد اقرار میکنم

نوشتن هم خیلی جواب خاهد داد
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر6 ، ناظر9 ، حوریا ___Bu ، mehdi9666
#12
با سلام....
من به سه صورت از روی احساسات و افکارم عمل میکنم
۱-جایکه احساسم تماما تمایلی ست و با هنه فکرم به وسوسه عمل میکنم یعنی احساساتم تابع بیماری ست ، تکبعدی نگاه میکنم ، مشورت نمیکنم به عواقب کار هم فکر نمیکنم.

۲- جایکه احساسم ترس، خشم ، پشیمانی و احساس گناه است به آنها توجهی نمیکنم و فکرم میگوید برو انجام بده در این حالت خیلی وقتها به عواقب کارم آگاه هستم و به وسوسه عمل میکنم مثل دزدی ، رابطه ، ناصادقی کردن.

۳- جایکه اعتقاد راسخ دارم که اینکار درست نیست اما احساسم که آلوده به رنجش کینه یا انتقام است میگوید برو انجام بده در این مواقع افکارم که کارش تایید احساس است در حال نقشه کشی و برنامه ریزی برای خوردن حق دیگران ، خراب کردن دیگران وما وقتی وسوسه میشویم نسبت به چیزی بیشتر تابع احساسات و افکارمان هستیم در واقع این سوال قسمت وسوسه ، اجبار و انکار قدم یک را بیشتر واضح میکند.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر9 ، حوریا ___Bu ، mehdi9666
#13
من معتاد ذاتم به این شکل است که همیشه دنبال راه درو ، فرار از واقعیات ، و عدم پذیرش مسؤلیت هایم هستم از این رو احساسات و افکارم دنبال راهی برای تحقق بخشیدن به این اهداف هستند بنابراین هر فکر و احساس من این است که مرامجاب به کاری کرده و آن را برایم عالی و بدون نقص جلوه بدهد که به نفعم است که ان کار را انجام دهم مثل پیره زنی که آن را آرایش کنند و دختری تحویل دهند برایم اینطوری نقش بازی می کند  چون احساساتم به عقلم غالب است در این زمان در دام اجبار انجام آن کار افتاده و بدون توجه به عواقب آن، تکرار اشتباه می کنم و بدون هیچ مشورتی آن را اجرایی می کنم به عنوان  مثال هم اکنون افکار و احساساتم به من می گوید از کارم استعفاء بدهم و بروم در شهر خودم کاری دست و پا کنم و دلایل موجهی می آورد  درصورتیکه هم این کار را چندین سال پیش انجام داده از کار دولتی بیرون آمدم در نتیجه از بیکاری مفلس شده بودم و این نشانه عدم سلامت عقل من است یعنی تکرار اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر6 ، ناظر9 ، حوریا ___Bu ، ناظر10 ، mehdi9666 ، حـمـیـد
#14
احساس توانایی واینکه این باردیگه موفق میشم
احساس نیازشدیدواحساس 
قدرت کاذب قبل از
هرچیزی که بارهاامتحان کردم وجواب نداده
وقتی سراغم میایدازتجارب گذشته نه تنهادرس
نمیگیرم بلکه مستعدترمیشوم برای انجام ان مورد
همیشه یک راه سوخته رابارهاوبارهاانجام
میدهم وفکرمیکنم اینبارنتیجه اش متفاوت است
پاسخ
 سپاس شده توسط mehdi9666 ، حـمـیـد ، یاسی
#15
احساساتم قالباافراطیدانگیزشی وازروی وسوسه
افکارم دنبال طریقه خاص جهت رسیدن ب وسوسه
ودیدم تونلی وبسته احساس خلاوتهی بودنداحساس نیازشدیدودست 
پاچگی وبی قراری دارم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، یاسی
#16
احساس یک حس است که تمایل را به حرکت در میاورد و فکر من برای ان نقشه میکشد فکر من در بهترین حال سالم نیست و کار فکر خراب تایید احساس است احساساتی مثل .{نا امیدی.خود کم بینی.لذت. ترس و....}وسوسه من را از زمان حال خارج و در زمان مصرف قرار میدهد وسوسه یک میل مجدد به تکرار لذت منفی است و یا اینکه تجربه یک لذت جدید که با اینکه میدانیم خوب نیست ولی سبب میشود که انجام دهیم بی تفاوتی به احساسات و وسوسه ها و عدم مشارکت و مشورت باعث تکرارها میشود       
Heart Heart Heart Heart  
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#17
سوال 10 : احساسات و افکار من قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم چه بوده اند ؟چه چیزباعث می شد تا به هر حال آن کار را انجام دهم ؟(قدم۲)
قدم ۲میخادبهم بگه سلامت عقل نداری،اما من هی دوبه شک هستم که من آدم عاقلی هستم که واقعا نیستم،چرا؟چون زمانی احساسی سراغ من میاد بدون مشورت ،بدون تعمق ،بدون مکث و درنگ و بدون فکر منطقی سریع نقشه میکشم و تازه بعد این مراحل بااراده شخصیم تصمیم میگیرم و خاست خدا و راه درست را درنظرنمیگیرم و سریعا وارد مرحله عمل میشم .
عملکرد=فکر+(مشورت،مراقبه،دعا،فکرمنطقی)احساس
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان