۱۴۰۰/۹/۷، ۰۵:۱۳ صبح
اگر با جسارت و بی باکانه به این سوال جواب بدهیم ،
بله
دستاویز و بهانه های زیادی ممکن است وجود داشته باشند ،
که ما فکر می کنیم نباید این قدم را کار کنیم و اگر هم کار می کنیم حداقل آنطوری که سلیقه شخصی خودمان می خواهد کار کنیم .
بهانه ها و دستاویزهای ما بطور حتم تحت تاثیر انگیزه های بیمارگونه ما هستند و به عبارت دیگر ریشه در انگیزه های شخصی و بیمار ما دارند ،
انگیزه های شخصی ما همان تمایل درونی و خودآگاه و یا ناخودآگاهیست که ما برای حفظ اعتیادمان دست به آن می زنیم
و لذا به همین منظور ، ممکن است برای بهانه و دستاویز کردن شروع به توجیه آفرینی و سفسطه بافی کنیم ،
بطور مثال بگویم ؛
اصولاً نیازی نیست غبارفروخُفته شده ای ،که در اثر گذشت ایام در بستر روح و روانمان آرمیده اند را دو باره به جنبش در آورده ، و فضای وجودمان را پُراز گرد و غبارهای مُعلق کنیم و به این وسیله آرامش خود را به هم بزنیم .
(( اگر ما چنین فکر کنیم ، بنابراین ، اعتراف و همینطور قبول می کنیم که گرد و غباری در درون ما وجود دارند ، که جلوه روح و روان ما را مکدر کرده اند ، بنابراین لازم است تا به این نکته توجه کنیم ، که هدف ما این نیست که این گرد و غبار را در یک محیط بسته در فضای وجودمان به جنبش در آوریم ، بلکه تمام هدف و سعی ما این است که با مهارتهای لازمی که در قدم چهار و پنج فرا می گیرم به مانند تهویه مطبوعی این گرد و غبار را به بیرون از خود هدایت کنیم و بدینوسیله خانه روح و روانمان را غبارروبی کنیم . ))
گاهی اوقات ممکن است ، ما به علت گذشته غیر اخلاقی ای که داشته ایم ،
اینک با دیدن سر تیتر قدم چهارم ، این رُعب و وحشت در ما ایجاد شود که مایل نیستیم ،با اینگونه بی اخلاقی ها که در زندگی داشتیم رو در رو شویم ،
زیرا ما آنها را فراموش کرده ایم و گذشته ها گذشته ،
و لذا یادآوری اینگونه بی اخلاقی ها به جز اینکه در ما باعث سرخوردگی شود نتیجه دیگری به همراه نخواهد آورد . (( بازهم اگر دقت کنیم به وضوح توجیهات ضد ونقیض را در اینگونه بهانه و دستاویزها مشاهده می کنیم ،
چرا که ما ، اگر گذشته خود را فراموش کرده ایم پس چگونه آنها را بیاد میاریم ، آنچه را که ما بیاد می آوریم واقعیت های آزار دهنده ای هستند که در طول عمرمان همواره آنها را یدک کشیده ایم و بوی تعفن آن همیشه ما را اذیت و آزار داده است ،
در واقع مَثَل ما مانند روباه و یا حیوانی است که به دم آن زنگوله ایی بسته اند ، بنابراین ، هر چقدر سعی کردیم تا از این صدا فرار کنیم بدتر آنرا بصدا در آوردیم و لذا فرار ما همیشه از این دست واقعیت ها ، بدتر ، زنگوله گذشته غیر اخلاقی ما را پر طنین تر کرد ، ما همیشه در اثر انگیزهای شخصی بیمارگونه سعی کردیم بجای اینکه مسئله و مشکل خود را حل کنیم مرتب صورت مسئله ها را پاک و یا آنها را انکار کنیم . ))
انگیزه های شخصی ، اصطلاحاً همان نیات و یا خواسته های عمیقی هستند که ریشه در هواهای نفسانی و یا بیماری ما دارند ،گاهی ممکن است ما برای فرار از کار کردن این قدم بر اساس انگیزه های شخصی، به دلایل واهی و غیر واقعی رو بیاوریم بطور مثال بگویم ؛ قدم چهارم و پنجم ریشه در دین مسحیت و کاتولیک دارد . (( در صورتیکه قدم چهارم و پنجم هیچگونه تَجانُس و اساساً به هیچ وجه ریشه در کاتولیک و یا مسیحیت و یا هیچ ادیان و مذهبی دیگری ندارد ، همینطور که ما در تجربیات بهبودی متوجه شدیم ، اقرار واعتراف کردن بخش مهمی از ارکان بهبودی ما را شکل میدهد ، مثلاً ما در قدم یک صریحاً اقرار به عجز کردیم آیا پس ما چون اقرار و اعتراف کردیم که بیماریم ، کاتولیک هستیم ؟ !
یا مثلاً ، ما با نوشیدن الکل مخالفیم ، پس آیا مخالفت ما با نوشیدن الکل ریشه در مسلمانی ما دارد ؟ !
همینطور در قدم دوم و سوم هم بطور وضوح و هم تلویحاً اقرار و اعتراف به عدم سلامت عقل و عدم سلامت ایمان کردیم و لذا اینگونه اقرارها اصولاً ربطی به مذاهب دیگر ندارد ، ما بیشتر با اینگونه اقرار و اعتراف ها در پی این هستیم که ، اولاً اقرار کنیم که ما از بیماری اعتیاد رنج میبریم ، و ثانیاً ضعف های اخلاقی ما تحت تاثیر بیماریمان قرار دارد ،
ثالثاً ، ما در این قدم بیشتر بدنبال چرایی و منشاء رفتاهای ضداخلاقی خود هستیم و می خواهیم از چگونگی دقیق خطاهایمان آگاه شویم و به این شناخت برسیم که چرا ما این اعمال را انجام میدهیم تا بدینوسیله برای برطرف کردن آنها راهکاری بیابیم ))
گاهی ممکن است ما بخاطر اسراری که داریم ، گرفتار ترس های بی پایه و اساس بشویم و بخاطر گریز از بیان اینگونه اسرار ، برای کار نکردن این قدم رو به بهانه و دستاویزها بیاوریم و اینگونه توجیه کنیم که لزومی ندارد دیگران از اسرار ما مطلع باشند ، البته این فکر قطعاً درست است که نیازی نیست دیگران سر از اسرار ما و یا ضعف های اخلاقی ما در بیاورند ، اما این واقعیت را هم بطور قطع می پذیریم ، اسراری که داریم ما را آزار می دهند و این گفته حقیقتاً صحیح است که می گویند ؛ " ما به اندازه اسرار خود بیمار هستیم "و لذا همیشه برای پنهان نگاه داشتن اینگونه اسرار در ترس و دغدغه بسر می بریم ،
نکته ای که قابل تامل است ، این است که ما در قدم چهارم و پنجم می کوشیم تا این اسرار ، را فقط به یک نفر بازگو کنیم ،
و آن یک نفر کسیست که به او اعتماد داریم و مطمئن هستیم این توانایی را دارد که همراه با خودمان رفتارهای ضداخلاقی و اسرارهای ما را نقد و مورد بررسی موشکافانه قرار بدهد تا به کمک هم از چگونگی و چرایی رخداد آنها مطلع شویم ، و لذا در نهایت متوجه خواهیم شد که بیشتر اسرار ما اصولاً نیازی به پنهانکاری ندارد ، اما برای اینکه به این مرحله برسیم باید صبور و بی باک و جستجوگر باشیم .
بله
دستاویز و بهانه های زیادی ممکن است وجود داشته باشند ،
که ما فکر می کنیم نباید این قدم را کار کنیم و اگر هم کار می کنیم حداقل آنطوری که سلیقه شخصی خودمان می خواهد کار کنیم .
بهانه ها و دستاویزهای ما بطور حتم تحت تاثیر انگیزه های بیمارگونه ما هستند و به عبارت دیگر ریشه در انگیزه های شخصی و بیمار ما دارند ،
انگیزه های شخصی ما همان تمایل درونی و خودآگاه و یا ناخودآگاهیست که ما برای حفظ اعتیادمان دست به آن می زنیم
و لذا به همین منظور ، ممکن است برای بهانه و دستاویز کردن شروع به توجیه آفرینی و سفسطه بافی کنیم ،
بطور مثال بگویم ؛
اصولاً نیازی نیست غبارفروخُفته شده ای ،که در اثر گذشت ایام در بستر روح و روانمان آرمیده اند را دو باره به جنبش در آورده ، و فضای وجودمان را پُراز گرد و غبارهای مُعلق کنیم و به این وسیله آرامش خود را به هم بزنیم .
(( اگر ما چنین فکر کنیم ، بنابراین ، اعتراف و همینطور قبول می کنیم که گرد و غباری در درون ما وجود دارند ، که جلوه روح و روان ما را مکدر کرده اند ، بنابراین لازم است تا به این نکته توجه کنیم ، که هدف ما این نیست که این گرد و غبار را در یک محیط بسته در فضای وجودمان به جنبش در آوریم ، بلکه تمام هدف و سعی ما این است که با مهارتهای لازمی که در قدم چهار و پنج فرا می گیرم به مانند تهویه مطبوعی این گرد و غبار را به بیرون از خود هدایت کنیم و بدینوسیله خانه روح و روانمان را غبارروبی کنیم . ))
گاهی اوقات ممکن است ، ما به علت گذشته غیر اخلاقی ای که داشته ایم ،
اینک با دیدن سر تیتر قدم چهارم ، این رُعب و وحشت در ما ایجاد شود که مایل نیستیم ،با اینگونه بی اخلاقی ها که در زندگی داشتیم رو در رو شویم ،
زیرا ما آنها را فراموش کرده ایم و گذشته ها گذشته ،
و لذا یادآوری اینگونه بی اخلاقی ها به جز اینکه در ما باعث سرخوردگی شود نتیجه دیگری به همراه نخواهد آورد . (( بازهم اگر دقت کنیم به وضوح توجیهات ضد ونقیض را در اینگونه بهانه و دستاویزها مشاهده می کنیم ،
چرا که ما ، اگر گذشته خود را فراموش کرده ایم پس چگونه آنها را بیاد میاریم ، آنچه را که ما بیاد می آوریم واقعیت های آزار دهنده ای هستند که در طول عمرمان همواره آنها را یدک کشیده ایم و بوی تعفن آن همیشه ما را اذیت و آزار داده است ،
در واقع مَثَل ما مانند روباه و یا حیوانی است که به دم آن زنگوله ایی بسته اند ، بنابراین ، هر چقدر سعی کردیم تا از این صدا فرار کنیم بدتر آنرا بصدا در آوردیم و لذا فرار ما همیشه از این دست واقعیت ها ، بدتر ، زنگوله گذشته غیر اخلاقی ما را پر طنین تر کرد ، ما همیشه در اثر انگیزهای شخصی بیمارگونه سعی کردیم بجای اینکه مسئله و مشکل خود را حل کنیم مرتب صورت مسئله ها را پاک و یا آنها را انکار کنیم . ))
انگیزه های شخصی ، اصطلاحاً همان نیات و یا خواسته های عمیقی هستند که ریشه در هواهای نفسانی و یا بیماری ما دارند ،گاهی ممکن است ما برای فرار از کار کردن این قدم بر اساس انگیزه های شخصی، به دلایل واهی و غیر واقعی رو بیاوریم بطور مثال بگویم ؛ قدم چهارم و پنجم ریشه در دین مسحیت و کاتولیک دارد . (( در صورتیکه قدم چهارم و پنجم هیچگونه تَجانُس و اساساً به هیچ وجه ریشه در کاتولیک و یا مسیحیت و یا هیچ ادیان و مذهبی دیگری ندارد ، همینطور که ما در تجربیات بهبودی متوجه شدیم ، اقرار واعتراف کردن بخش مهمی از ارکان بهبودی ما را شکل میدهد ، مثلاً ما در قدم یک صریحاً اقرار به عجز کردیم آیا پس ما چون اقرار و اعتراف کردیم که بیماریم ، کاتولیک هستیم ؟ !
یا مثلاً ، ما با نوشیدن الکل مخالفیم ، پس آیا مخالفت ما با نوشیدن الکل ریشه در مسلمانی ما دارد ؟ !
همینطور در قدم دوم و سوم هم بطور وضوح و هم تلویحاً اقرار و اعتراف به عدم سلامت عقل و عدم سلامت ایمان کردیم و لذا اینگونه اقرارها اصولاً ربطی به مذاهب دیگر ندارد ، ما بیشتر با اینگونه اقرار و اعتراف ها در پی این هستیم که ، اولاً اقرار کنیم که ما از بیماری اعتیاد رنج میبریم ، و ثانیاً ضعف های اخلاقی ما تحت تاثیر بیماریمان قرار دارد ،
ثالثاً ، ما در این قدم بیشتر بدنبال چرایی و منشاء رفتاهای ضداخلاقی خود هستیم و می خواهیم از چگونگی دقیق خطاهایمان آگاه شویم و به این شناخت برسیم که چرا ما این اعمال را انجام میدهیم تا بدینوسیله برای برطرف کردن آنها راهکاری بیابیم ))
گاهی ممکن است ما بخاطر اسراری که داریم ، گرفتار ترس های بی پایه و اساس بشویم و بخاطر گریز از بیان اینگونه اسرار ، برای کار نکردن این قدم رو به بهانه و دستاویزها بیاوریم و اینگونه توجیه کنیم که لزومی ندارد دیگران از اسرار ما مطلع باشند ، البته این فکر قطعاً درست است که نیازی نیست دیگران سر از اسرار ما و یا ضعف های اخلاقی ما در بیاورند ، اما این واقعیت را هم بطور قطع می پذیریم ، اسراری که داریم ما را آزار می دهند و این گفته حقیقتاً صحیح است که می گویند ؛ " ما به اندازه اسرار خود بیمار هستیم "و لذا همیشه برای پنهان نگاه داشتن اینگونه اسرار در ترس و دغدغه بسر می بریم ،
نکته ای که قابل تامل است ، این است که ما در قدم چهارم و پنجم می کوشیم تا این اسرار ، را فقط به یک نفر بازگو کنیم ،
و آن یک نفر کسیست که به او اعتماد داریم و مطمئن هستیم این توانایی را دارد که همراه با خودمان رفتارهای ضداخلاقی و اسرارهای ما را نقد و مورد بررسی موشکافانه قرار بدهد تا به کمک هم از چگونگی و چرایی رخداد آنها مطلع شویم ، و لذا در نهایت متوجه خواهیم شد که بیشتر اسرار ما اصولاً نیازی به پنهانکاری ندارد ، اما برای اینکه به این مرحله برسیم باید صبور و بی باک و جستجوگر باشیم .