به واسطه تراز و مشورت وابستگي وعادت ماهيت بيماري منه زماني كه تراز شخصي را و خدمتي را مرتبا از خودم داشته باشم متوجه سهم
و نقش خودم در روند بهبودي و ديدن بيماري و احساس مالكيتم را بهتر مشاهده ميكنم
وقتي احساس كنم كه فكر ميكنم اگر نباشم در اين بدنه آن بدنه از بين خواهد رفت دقيقا زماني است كه بايد كنار بكشم ان اي شايد به نيروي
انساني نياز داشته باشد اما من همه نيروي انساني او نيستم بدونه من هم ان اي به راهش ادامه ميده هر جا كه احساس كردم كه در حال ستاره
شدن هستم كنار ميكشم
بين نياز من و اصل چرخش يك مرز باريكي و حساس به نام بهبودي وجود دارد و هرگاه متوجه به خطر افتادن آن شدم بايد چرخش رو رعايت
كنم هر گاه متوجه حكومت كردن و حس قدرت طلبي بهم دست داد بايد كنار بكشم