امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 26 : مفهوم غیر قابل اداره برای من چیست ؟
#1
سوال 26 : مفهوم غیر قابل اداره برای من چیست ؟
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، حمید44
#2
نداشتن برنا مه ريزى برا ى زندگي– عدم توجّه به اولويتها و مسئو ليّتها – بي تفاوتي- بي تعا دلي–از دست دادن قا بليّتها ي ديگر حتّي درست حرف زدن . در كل بيماري من ادارۀ زندگي مرا در دست گرفته و مرا به هر جا كه مى خواهد مى برد . عجز يكى از پيچيده ترين چيزهاى اين برنامه است .

غير قا بل اداره يعنى من نقش خودم را نمى دانم و راه خود را گم كرده ام يعنى قا بليّت انجا م كارها را ندارم و مسئو ليّتها يم را به گردن ديگران مى اندازم حتّى آشفتگى ها ى زندگى را به گردن ديگران مى ا ند ازم 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، الهه ، ناظر9 ، حمید44 ، ناظر2 ، ناظر10
#3
غیر قابل اداره بودن به دو صورت است : 1- ظاهری  2- درونی و شخصیتی
ظاهری
:همان اشفتگی های ظاهری و خارجی من است که توسط دیگران هم دیده می شود
مثال : درگیری با خانواده
بد اخلاقی کارتن خوابی تیره شدن روابط زندان از دست دادن شغل و کار طرد شدن از طرف خانواده اوارگی تخریب انزوا و تنها شدن اوارگی و تخریب و غیر قابل استخدام بودن به وضوح مشخصات یک زندگی غیر قابل اراده اند البته شاغل شدن و پذیرش اجتماعی و بازگشت به خانواده معنایش این نیست که زندگی  ما قابل اداره شده است 

درونی و شخصیتی :اعتقادات و باور هاو انگیزه های نادرست و فریب کارانه و تخریب کننده احساس خلاء و تنهایی و حقارت و بی ارزشی - - خود محوری و اینکه دائما فکر می کنیم که تمام دنیا باید حول محور ما بچرخد دنبال چیزی می گردم تا از من مواظبت کند عکس العمل افراطی و یا تفریطی نسبت به مسائل مختلف نداشتن ثبات عاطفی و اینکه دائما دنبال چیزی هستم تا با ان این خلاء وحشتناک درونی ام را پر کنم دوست دارم و تصمیم می گیرم که خیلی از کارها را انجام دهم اما نمی توانم حق انتخاب نداریم و بدون هدف زندگی می کنیم
قابل اداره شدن زندگی ما بستگی مستقیمی دارد با به تغییر طرز تفکر قبلی ما به زندگی و این حاصل نمی شود مگر اینکه ما حداکثر تلاش خود را برای استفاده از این برنامه به کار بندیم و دیگر عقاید کهنه و قدیمی خود را تحمل نکنیم و دور بریزیم
اگر باورهایمان را تغییر ندهیم زندگی همینطور خواهد ماند 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، حمید44 ، ناظر2 ، ناظر10
#4
هر زمان نیروی محرک زندگیمان خارج از کنترلمان باشد غیر قابل اداره میشویم . نیروی محرک زندگی افکارمان ، احساسمان ، رفتار و گفتارمان هستند.
غیر قابل اداره برای من یعنی هیچگونه مدیریت و اراده ای و هیچگونه توانایی به تنهایی بر فکرم احساسم و رفتارهایم چه از درون و چه از بیرون ندارم .
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حمید44 ، ناظر2 ، ناظر10
#5
نداشتن کنترل و مدیریت و اراده در تمام بخشهای زندگیم.
بهم ریختن اوضاع زندگی بدون اینکه بخواهم یا بتوانم یک کاری بکنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، حمید44 ، ناظر2 ، ناظر10
#6
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۵۰ عصر)admin.a نوشته است: سوال 26 : مفهوم غیر قابل اداره برای من چیست ؟
یعنی دیگران برای من می گردانندبرای تصمیم گیریها.
اگربتوانم اداره کردن را معنی کنم متوجه میشوم که این کلمه درزندگی من جایی نداشته است.
این کلمه درمورد فلسفه من صحبت میکند.یعنی خارج شدن اختیارهرچیزی ازدست من.مثال زمان بندی درکارهایم,طبقه بندی نظم وانظباط دقیق وحساب شده بودن.یک مرحله بعدازآشفتگی زندگی من بوده است.یکی ازعلائم انتهای بیماری است :زمانی که عاجزعمل نمیکنم یعنی زندگیم غیرقابل اداره میشودمثال نداشتن ثبات عاطفی,وارد بحث هایی میشوم که به من ربطی ندارد.دوستدارم همه به حرف من گوش کنندولی نمیخواهم کسی را درک کنم.مثال من یادمیگیرم که یادبدهم نه عمل کنم.واین هیچ ارزشی ندارد.جدی نگرفتن اصول یکی ازعلائم است.تسلیم واقعی, پرداختن به اصول بهبودی,میتواند اداره اکثر کارهارا به من برگرداند.
مشکلات بیماریم را دردست دارم.وقتی به طرف مسیردرست حرکت نمیکنم,باعث میشودگرفتارطوفان بیماری شوم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر2 ، ناظر10
#7
آشفتگی های درونی و بیرونی نشان دهنده ناتوانی من در اداره تمام امور زندگی است

نداشتن ثبات عاطفی نمایشگر غیر قابل اداره بودن درونی من است

نداشتن ثبات کاری غیر قابل اداره بودن بیرونی مرا به نمایش در می آورد.

مثال های این آشفتگی ها در قلمرو روابط باشد برای سوالات بعدی ...
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر2 ، ناظر10
#8
غیر قابل اداره بودن برای من یعنی : در برابر کارها ، رفتارها ، گفتارها و حرکت ها هیچ تعادلی نداشته و در برابرشان ناتوان هستم و قادر نیستم آنها را اداره کنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر11 ، حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر2 ، ناظر10
#9
یعنی ناتوانی درکنترل واداره زندگی نداشتن تعادل وتناسب درتمام قسمت های زندگی ازخوردن خوابیدن حرف زدن کارکردن یعنی (وسوسه..اجبار..انکار) زندگی میکردم که مصرف کنم ومصرف میکردم که زندگی کنم 
خیلی ساده معتاد فردی است که زندگیش را مواد مخدر ویا نواقص کنترل کند غیرقابل اداره معتاد درعذاب حالا هم میتونه مصرف کننده باشه وهم معتادی که فقط پاک ازمواده این بار یجوردیگه زندگیشو به اشفتگی میکشونه
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر2 ، ناظر10
#10
مسئولیت پذیر نیستم وقت شناس نیستم متعهد نیستم قدرت تشخیص ندارم وجودم مسموم از بیماری هستش قدرت تشخیص ندارم درونم متلاطم است اینا یه طرف قضیه هستش یه طرف دیگه قضیه احساس قدرت عجیبی دارم خودم را عقل کل میدونم تصور میکنم همه چی ردیفه تصور میکنم ناجی دیگران هستم تصور میکنم نیازی به تغییر ندارم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، حمید44 ، ناظر2 ، ناظر10
#11
با سلام

غیر قابل اداره برای من اینگونه است که نظم ، ترتیب ، و تمرکز روی اُلویتهای زندگیم ندارم درگیریه فکری دارم و بین آنچیزیکه فکر میکنم با آنچیزیکه عمل میکنم تناسب و تعادل وجود ندارد.آگاهانه و از روی جَبرِ اعتیاد دست به کارهایی میزنم که عواقب خطرناکی دارد.مثلا در یک بُرهه ایی خودم را با دیگری مقایسه میکنم و بعد از خودم ، همسرم ، فرزندم ، شغلم ، اطرافیانم دلخور ، طلبکار بدخلق ، ناراضی میشوم و دلایل سختی های امروزم را به گردن گذشته ، پدر ، مادر ، اطرافیان میاندازم در این مواقع قوه تشخیصم را از دست میدهم و معمولا تا مدتی با راهنما یا دوستان بهبودی تماس نمیگیرم تا به آخر خط یآس و انزوا میرسم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، حمید44 ، AMAN56 ، ناظر2 ، ناظر10
#12
غیر قا بل اداره بو دن یعنی دمد می مز اج بو دن هر ساغت یا هر روز افکا رت از کنتر ل خا رج می شو د کنتر ل روی ا نضبا ط شخصی خو دت ند اری
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، حمید44 ، ناظر2 ، ناظر10
#13
غیر قابل اداره شدن زندگی من در خیلی از قسمت ها و به عبارتی تقریبا همه جا و همه وقت دست مواد بود مثلا :
اختیار خواب و بیدار شدنم رو از دست داده بودم و با خماری و درد صبح به زور پا میشدم.
اختیار گرفتن حق وحقوقم رو مخصوصا تو ادارات و انجام امور اداری از دست داده بودم و با اکراه و تنبلی و معمولا بعد از مهلت نهایی کارها می خواستم انجام بدم که همیشه به ترس و اضطراب و درگیری و بد و بیراه و بعدشم خشم و رنجش می کشید.
درگیری با همکاران، خانواده، اجتماع و ... همه نشانه های از دست دادن #ظاهری غیر قابل اداره شدن زندگیم بود.
اما زندگیم به لحاظ شخصی و #درونی هم غیر قابل اداره شده بود :
احساس بی ارزشی، خودمحوری و اینکه همه باید از من مواظبت کنند .مسئولیت پذیر نبودم و کارهای عادی که دیگران می کردند برای من سخت بود.عکس العمل من نسبت به اتفاقات روزمره گاها دارای افراط و تفریط بسیار زیادی بود.(مثلا سر یه چیز کوچیک با عزیزترین کسانم ناگهان به شدت خشمگین  Angry میشدم و هر کی جلوم بود رو له می کردم،بعد که بهش فکر می کردم به شدت از خودم بدم میومد و دنبال توجیه بهانه بودم و بعدشم از طرف رنجش می گرفتم)
خلاصه اینکه ثبات عاطفی و شخصیتی نداشتم و همیشه دنبال چیزی بودم که باهاش این خلاء های درونیم رو پر کنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، حمید44 ، ناظر2
#14
سلام
کنترل نداشتن روی رفتارها و نواقص.استفاده از کمبودهایم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، حمید44 ، ناظر2
#15
ّبا سلام
 عدم توانایی انجام دادن کارهایی که به خیر وصلاح من است ، اینکه توانایی های ما خارج از کنترل ما باشد ، انجام یک کار ساده درحد توان خودکه قادر به انجامش نباشم ، نداشتن حق انتخاب ، اینکه اختیار زندگی خودمان را نداشته باشیم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، حمید44 ، ناظر2
#16
یعنی نداشتن کنترل وبی اختیاری است.
به دوصورت شاهد عجز من می‌باشد.ظاهری ،که نه تنهاخودم می‌بینم بلکه برای دیگران نیز آشکار هست، مثل قطع ارتباطم،بدقولی هایم،بی مسئولیتی هایم، ناهنجاری هایم،خسارت هایم،مشکلات خانوادگی، قیافه تابلو،راه رفتنم،رعایت نکردن وضع ظاهریم،فرارازمشکلات وغیره.
دیگری شخصی و درونی مانند، از دست دادن هویتم،بی ارزشی خودم.
مسئولیت کارهایم را قبول نمیکردم ،به این باور بودم که دیگر قادر نیستم از خودم مواظب کنم. عدم ثبات عاطفی، نامتعادل بودنم وغیره، لذادراین قدم اقراربه عاجزبودن درمقابل بیماری واقراربه اینکه زندگیم غیر قابل اداره شده بود هردولازم است.
اقرار به یکی به تنهایی کافی نیست .اگر میخواهم پاک بمانم و در روند بهبودی حرکت کنم باید به هر دو اقرار کنم، بپذیرم وتسلیم شوم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، حمید44 ، ناظر2
#17
غیره قابل اداره یعنی ناتوان دربرابرمشکل اصلی زندگیم،که مراازخودواقعیم دورمیکند درک این جمله سخت نیست من باید اصل موضوع راپیداکنم چون خودمحوری مراازمشورت دورکرده بودواصل ارتباط فراموش شده بودموادمخدردرزندگی ووجودمن جاری بودفکرمیکردم اداره کل جهان دست من است امروزه موادنیست ولی جایگزین هست بایدهوشیاربودتابیماری خودرابرماقالب نکندتسلیم بایدبودتانگاه به این اصل روشن شود
پاسخ
 سپاس شده توسط حمید44 ، حـمـیـد ، ناظر2
#18
غیرقابل اداره یعنی درهم برهموبهم ریخته بی نظم بی ثبات بدون قانون خاصدناهماهنگی درون وبیرون زندگی اجتماعی خراب بی کاروبی پول وازلحاظ درونی هجومواحساسات منفی افکاراعتیادی دیدتونلی پرنواقص وایرادترس وبهوانه جوبودن وبدون قانون وباری بهرجهت
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر2 ، جعفر۲۱
#19
سلام
- خارج از کنترل من
--کاری که من توان انجام آن را از دست بدهم و نتوانم آن را اداره نمایم مانند وسوسه واجبار
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر2
#20
با سلام غیرقابل اداره برای من امروز به این شکل است که بادی به هرجهت هستم نمی دانم کی هستم کجا می خواهم بروم وچکار می خواهم بکنم هرچه پیش اید خودم تصمیم گیرنده نیستم واهداف مشخص ندارم دایم رنگ عوض میکنم وهرلحظه کنترل خودم دست ذیگران می افتد  یک میزند شبکه خشم  یکی طمع یک سکس یک پوچی نارضایتی وخلاصه سردرگم اشفته میشوم یعنی قدرت ازمن گرفته شده ومن خودراهنوز صاحب قدرت میدانم
پاسخ
#21
بلبشو ازدست خارج بهم ریخته ازکنترل خارج شده
وقتی هیچی سرجاخودشدنباشه احساسی عمل بشه اونم احساسات قلوشده
ووسوسهدالودزندگی درون وبیرون بهم میریزه نظمی وجودنداره قانون وقاعده ای نیست این سیستم برای من
مفهومش غیرقابل اداره واشوب زده است
پاسخ
#22
سوال26:مفهوم غیر قابل اداره برای من چیست؟(قدم۱)
یعنی از دست دادن اراده درونی و اداره زندگی .
یعنی واقعا از درون ثبات نداشتن و کنترلی بر روی احساس،افکار و تصمیم گیری ها نداشتن .
یعنی توان اداره زندگی از کنترل من خارج بود ، حتی بطور ظاهری و بیرونی هم هیچ کنترلی بر روی خودم نداشتم .
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر۴ ، ناظر۱۶
#23
بی برنامه درهم برهم کلاف سردرگم
اشفته بی نظم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر۴
#24
مفهومش برامن پیچیده درهم برهم بی نظم ومثل کلاف سردرگمه بدون مدیریت وگره خورده توهم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر۴ ، ناظر۱۶


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان