سلام
وقتی حرف امیدمیشه یادم میادبه اون اوایل پاکی روزهایی که تواون سرمای زمستوندبدون هیچی حتی ینون خالی توتنهایی خودم داغون بودم نه امیدی به گذشت زمان نهدتموم شدن دردخماری نه همدمی نه همزبونی تویشهرغریب خانواده تردم کردهدبودندنه سرپناهی نه امیدبجایی تواون روزهاتنهاجای گرم ودلچسب برام توجلسه کنارشوفاژبودتنهاادمهایی که بادیدنشون دل یخ زده من گرم میشدبچه هایدجلسه بوداحساس تفاوت داشت خفم میکرددردغریبی نداشتن خانوادهدپدرومادریاهرکسی دوری ازبچهام گشنگی سرماو....همون بچهای انجمن شدن خانوادم توشون اروم اروم حس امنیت کردم ارام ارام خندیدنوبازتجربه کردم خانوادم برگشتن امروزحدودپانزده ساله پاکم سرشاراززندگی وامیدومیلدبزندگی صبرجلسه واستقامت برام جواب دادمن ازمرگ حتمی بزندگیدهمراهدباعشق وامیدشغل ابرومن و....برگشتم امروزمن خودمویک ادم موفقرمیدونم البته همش ازلطفدخداواصول برنامه راهنماقدم جلسه وخدمت ودعاست همه هرچه هست درکل لطفدخداست وامید
امیدبرام اونروزهایک حس بوددورازدسترس وغیرممکن من بانمیشه وامکان نداره زندگی میکردم ارزوم مرگ بودوخودمونابودشدهدومنفورمیدونستم باحرف ومشارکت وکمک بچه هایک روزپاک ماندم وهمون همونیک روزشدبرام مایه امیدکه شب شب باهربدبختی شدتونستم امروزم زندگی روزبروزعبورازسختیهاودرست شدن اوضاع امیدوارم کرده بدون امیدمن همون مهران خمارگوشهدخیابونم
وقتی حرف امیدمیشه یادم میادبه اون اوایل پاکی روزهایی که تواون سرمای زمستوندبدون هیچی حتی ینون خالی توتنهایی خودم داغون بودم نه امیدی به گذشت زمان نهدتموم شدن دردخماری نه همدمی نه همزبونی تویشهرغریب خانواده تردم کردهدبودندنه سرپناهی نه امیدبجایی تواون روزهاتنهاجای گرم ودلچسب برام توجلسه کنارشوفاژبودتنهاادمهایی که بادیدنشون دل یخ زده من گرم میشدبچه هایدجلسه بوداحساس تفاوت داشت خفم میکرددردغریبی نداشتن خانوادهدپدرومادریاهرکسی دوری ازبچهام گشنگی سرماو....همون بچهای انجمن شدن خانوادم توشون اروم اروم حس امنیت کردم ارام ارام خندیدنوبازتجربه کردم خانوادم برگشتن امروزحدودپانزده ساله پاکم سرشاراززندگی وامیدومیلدبزندگی صبرجلسه واستقامت برام جواب دادمن ازمرگ حتمی بزندگیدهمراهدباعشق وامیدشغل ابرومن و....برگشتم امروزمن خودمویک ادم موفقرمیدونم البته همش ازلطفدخداواصول برنامه راهنماقدم جلسه وخدمت ودعاست همه هرچه هست درکل لطفدخداست وامید
امیدبرام اونروزهایک حس بوددورازدسترس وغیرممکن من بانمیشه وامکان نداره زندگی میکردم ارزوم مرگ بودوخودمونابودشدهدومنفورمیدونستم باحرف ومشارکت وکمک بچه هایک روزپاک ماندم وهمون همونیک روزشدبرام مایه امیدکه شب شب باهربدبختی شدتونستم امروزم زندگی روزبروزعبورازسختیهاودرست شدن اوضاع امیدوارم کرده بدون امیدمن همون مهران خمارگوشهدخیابونم