۱۳۹۸/۱۰/۲۸، ۰۲:۴۷ عصر
امتیاز در خانواده – مسائل مالیم را گردن خانواده و دیگران می اندازم – بهبودی را بهانه کرده تا کمتر کار کنم – ماسک زدن و خودم را خوب نشان دادن -
توجیه بهانه به دو صورت است : 1- یا چیزی حال من را بد می کرد مثل مرگ عزیزان و یا کمبود مالی – 2- چیزی حال من را خوب می کرد مثل عروسی و شادی و هیجان
زیر بنای توجیه و بهانه ناصادقی است – معتاد استاد توجیه و بهانه – دیوانگی من در همین است که چیزی را که می دانم درست نیست می خواهم به خودم ثابت کنم که درست است و موضوع نادرست را منطقی جلوه دهم - توجیه و بهانه پلی است که بیماری را به بهبودی ما مرتبط می کند -
بهانه و دست اویز معمولا در ماورای فکرمان قرار دارد و ما درباره ان اگاه نیستیم و نقاطی است که ما در برنامه خود جهت لغزش محفوظ نگه می داریم – مثلا من بیمارم و این بیماری همیشه با من است پس ازادم هر کاری بکنم – فرصت اشتباه به خودم می دهم – توجیه ها و بهانه – مقاسه خود با دیگران – سن پاکی – کنترلی مصرف کردن – مقایسه خود با اعضایی قدیمی – حالا می خواهم تجربه کنم – خواسته خدا بوده – تقدیر من اینگونه است و من شا نسی ندارم – از کار فرما دزدی می کنم به این بهانه که حقوق کافی نمی دهد – به بهانه کار کردن جلسه نمی روم – به بهانه جلسه و خدمت کار نمی کنم – مرد باید غرور داشته باشد -
در این قسمت از قدم اول بعد از شناخت اعتیاد اشنایی با انکار و عجز و غیر قابل اداره بودن زندگی متوجه می شوم که از نظر فکری و روانی چقدر با توجیه هاتم زندگی می کنم و هنوز ابعاد کامل بیماریم را نپذیرفته ام( شاید با انها اشنا شده ام و اگاه هستم ولی عملا هنوز به خیلی از دست اویز ها اویزان می باشم ) یعنی هنوز کسانی که برای من لذت اور هستند با انها رفت و امد می کنم یا مکانهای را که با این توجیه شاید به دردم بخورد برای خود حفظ کنم – در فکر روزی هستم که اگر لازم شد از انها استفاده کنم – متوجه شدیم چطور بعضی اوقات سن پاکی برای من درد سر ایجاد می کند و یا اینکه با چه بهانه های از بیماریم استفاده می کنم و در کل اینکه من باید بدانم با همان تجربه ای که با اقرار و پذیرش با مواد مخدر خاتمه داده ام می بایست ان فکر ها را رسوا کنم تا از انها ضربه نخورم
توجیه بهانه به دو صورت است : 1- یا چیزی حال من را بد می کرد مثل مرگ عزیزان و یا کمبود مالی – 2- چیزی حال من را خوب می کرد مثل عروسی و شادی و هیجان
زیر بنای توجیه و بهانه ناصادقی است – معتاد استاد توجیه و بهانه – دیوانگی من در همین است که چیزی را که می دانم درست نیست می خواهم به خودم ثابت کنم که درست است و موضوع نادرست را منطقی جلوه دهم - توجیه و بهانه پلی است که بیماری را به بهبودی ما مرتبط می کند -
بهانه و دست اویز معمولا در ماورای فکرمان قرار دارد و ما درباره ان اگاه نیستیم و نقاطی است که ما در برنامه خود جهت لغزش محفوظ نگه می داریم – مثلا من بیمارم و این بیماری همیشه با من است پس ازادم هر کاری بکنم – فرصت اشتباه به خودم می دهم – توجیه ها و بهانه – مقاسه خود با دیگران – سن پاکی – کنترلی مصرف کردن – مقایسه خود با اعضایی قدیمی – حالا می خواهم تجربه کنم – خواسته خدا بوده – تقدیر من اینگونه است و من شا نسی ندارم – از کار فرما دزدی می کنم به این بهانه که حقوق کافی نمی دهد – به بهانه کار کردن جلسه نمی روم – به بهانه جلسه و خدمت کار نمی کنم – مرد باید غرور داشته باشد -
در این قسمت از قدم اول بعد از شناخت اعتیاد اشنایی با انکار و عجز و غیر قابل اداره بودن زندگی متوجه می شوم که از نظر فکری و روانی چقدر با توجیه هاتم زندگی می کنم و هنوز ابعاد کامل بیماریم را نپذیرفته ام( شاید با انها اشنا شده ام و اگاه هستم ولی عملا هنوز به خیلی از دست اویز ها اویزان می باشم ) یعنی هنوز کسانی که برای من لذت اور هستند با انها رفت و امد می کنم یا مکانهای را که با این توجیه شاید به دردم بخورد برای خود حفظ کنم – در فکر روزی هستم که اگر لازم شد از انها استفاده کنم – متوجه شدیم چطور بعضی اوقات سن پاکی برای من درد سر ایجاد می کند و یا اینکه با چه بهانه های از بیماریم استفاده می کنم و در کل اینکه من باید بدانم با همان تجربه ای که با اقرار و پذیرش با مواد مخدر خاتمه داده ام می بایست ان فکر ها را رسوا کنم تا از انها ضربه نخورم