۱۳۹۹/۹/۹، ۰۵:۴۴ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳۹۹/۱۰/۳۰، ۱۱:۲۹ عصر، توسط امیر عباس.ک.)
این ها بعضى از سئوالاتى است که ما از خودمان پرسیدهایم: آیا مطمئنیم که
مىخواهیم مصرفمان را قطع کنیم ؟ آیا فهمیده ایم که کنترل واقعى موادمخدر
دردست ما نیست؟ آیا تشخیص دادهایم در دراز مدت، این ما نبودهایم که از
موادمخدر استفاده کردهایم، بلکه موادمخدر از ما استفاده کرده است؟ آیا
اختیار زندگى ما بارها به دست زندانها و تیمارستانها نیفتاده است؟ آیا واقعاًَ
این حقیقت راپذیرفتهایم که تمام کوششهاى ما براى قطع مصرف، یا کنترل
مصرف، با شکست مواجه شده است؟ آیا اعتیاد، ما را به کسانى که
نمىخواستیم باشیم: یعنى به انسانهاى ناصادق، متقلّب و خودسر که با خود و
هم نوعان شان در تضادند تبدیل نکرده است؟ آیاواقعاً باور مىکنیم که به
عنوان مصرفکنندگان موادمخدر شکست خوردهایم؟
در دوران مصرف، دنیاى واقعى آن قدر براى ما دردآور شده بود که فراموشى
رابدان ترجیح مى دادیم . ما سعى مىکردیم درد خود را از دیگران پنهان کنیم.
منزوى شده و در بند زندانهایى که از تنهایى خود ساخته بودیم، روزگار
مىگذراندیم و بالاخره از روى ناچارى دست به دامن معتادانگمنام شدیم. وقتى
مىآییم از لحاظ جسمانى، روانى و روحانى ورشکستهایم. ما آنقدر NA ما به
درد و بدبختى کشیدهایم که براى پاك ماندن حاضر به انجام هر کارى هستیم.